نقل است که یكی از عرفا به نام " سری سقطی " میگفت : من سی سال است كه استغفار میكنم به خاطر یك " الحمد لله " كه گفته ام . گفتند چطور ؟ گفت: من در بغداد دكاندار بودم یكوقت خبر رسید كه فلان بازار بغداد را آتش گرفت و سوخت . دكان من هم در آن بازار بود .
به سرعت رفتم ببینم دكان من سوخته یا نه ؟ یك كسی به من گفت : آتش به دكان تو سرایت نكرده، گفتم : الحمدلله. بعد با خودم فكر كردم كه آیا تنها تو در دنیا بودی ؟ بالاخره آتش چهار تا دكان را سوخته دكان تو را نسوخته یعنی دكان دیگری را سوخته، " الحمدلله " معنایش این است كه الحمدلله آتش دكان مرا نسوخت ، دكان او را سوخت پس من راضی شدم به اینكه دكان او سوخته بشود و دكان من سوخته نشود بعد به خودم گفتم : او لا تهتم للمسلمین سر ! تو غصه مسلمین در دلت نیست ؟ (1) و من سی سال است كه دارم استغفار آن الحمدلله را میكنم .
..........................................................................................................
پی نوشت:
1 ) اشاره است به حدیث پیغمبر : « من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم »: هر كس كه صبح كند و همتش خدمت به مسلمانان نباشد ، او مسلمان نیست اصول كافی ، ج 3 ، باب 258 ، ص 239 ، حدیث 5 ، و سفینه البحار ، ج 2 ص . 723
+ این داستان را هم سعدی به شعر در آورده است.
+ منبع داستان: استاد شهید مطهری، فلسفه اخلاق، ص 17-18
نظرات شما عزیزان: